باد

ساخت وبلاگ
در به در به دنبال تو مي گردد؛دلم را مي گويم!خيلي وقت است بار و بنديلش را بسته و به هواي تصويري دور، خانه بر دوش مي کشد.اين سر دنيا، بي اراده پنجره را باز مي کنم؛ بي جهت آسمان را مي گردم، وقتي در زمين پيدايت نمي کنم.جاي تصوير دل نواز تو، ساختمان هاي سر به فلک کشيده مهمان ناخوانده نگاهم مي شوند. پنجره را مي بندم.تو کجا و من کجا؟بي چاره دلم... باد...
ما را در سایت باد دنبال می کنید

برچسب : بيچاره دلم,بیچاره دلم,بیچاره دلم شهرام ناظری,بیچاره دلم نیما زئوس,بیچاره دلم در غم,بیچاره دلم در غم بسیار,بیچاره دلم درغم بسیارافتاد,آهنگ بیچاره دلم شهرام ناظری,اهنگ بیچاره دلم نیما زئوس,اهنگ بیچاره دلم, نویسنده : 9emozionante0 بازدید : 75 تاريخ : سه شنبه 18 آبان 1395 ساعت: 10:50

به نام خداآرامش عجيبي دارد؛شايد براي صدايش وقتي سراپا گوش مي شوي و دل به زمزمه اش مي سپاري: ش ش ش ش...يا شايد براي بي صدايي اش وقتي مهمان ناخوانده دلش مي شوي: شلپ... و بعد تنها سکوت است که مي شنوي. ديگر عضلاتت دغدغه حرکت ندارند و رام دستانش مي شوي و مي کشدت هر جا که خاطر خواه اوست...اصلا آب است و آرامشش؛چه شرشر از صخره اي بلند سرازير باشد، چه مجنون وار سر به صخره بکوبد، چه با زمزمه اي يکنواخت در مسير خود جاري باشد يا بي صدا در گودالي لانه گزيند.تماشايش کني يا به قدر دست دادني، درِ دوستي بگشايي يا سراپايت را به رنگش آشنا کني، همه آرامش است.تا هست، طراوت است و سرسبزي و زيبايي. زنده است و زندگي مي بخشد. اصلا خودِ زندگي است.  باد...
ما را در سایت باد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9emozionante0 بازدید : 80 تاريخ : سه شنبه 18 آبان 1395 ساعت: 10:50

به نام خدا ياد گرفته ايم زنگ انشاء، ساعتي است براي پچ پچ هاي دوستانه و خوردن هاي يواشکي وقتي پاي درد دل معلم ورزش نشسته ايم يا چرت زدن معلم رياضي را تماشا مي کنيم. بلکه هم درس ساعت بعد را حاضر کنيم يا با معلم علوم سر تصحيح برگه ها چانه بزنيم.شايد هم زد و از آن دست دانش آموزان خوشبخت شديم که به راستي معلمي براي انشا دارند. در آن صورت زنگ انشاء ساعتي خواهد بود پر از سرکوفت براي جمله بندي هاي ناشيانه، صرف فعل هاي فضايي، غلط هاي املايي و ...کاش مي دانستيم نوشتن فقط راهي براي تخليه احساسات نيست؛ هرچند احساس هم هوايي مي خورد. هنري جانبي براي سرگرمي و تغيير مزاج هم نيست؛ هرچند شادابي هم مي بخشد. کاش يادمان دهند بنويسيم چه با استعداد ذاتي، چه بدون آن. آن کس که خوب مي نويسد خوب مي بيند، خوب مي شنود، خوب گوش مي دهد، خوب حس مي کند، خوب سخن مي گويد و خوب مي انديشد. کاش بدانيم زنگ انشاء ساعتي طفيلي براي سياه کردن برگه هاي چشم انتظار دفتر با جمله هاي کليشه اي والدين و اقوام نيست. ساعتي است براي فراگيري يکي از مهارت هاي اساسي زندگي.زنگ انشا که از دست برود، ديگر چطور جبران مي شود؟!آي معلم ها، شاگ باد...
ما را در سایت باد دنبال می کنید

برچسب : زنگ انشاء,زنگ انشاء ششم,زنگ انشاء فارسی ششم,زنگ انشاء قیصر امین پور,زنگ انشاء محرم,احیای زنگ انشاء در مدارس,شعر زنگ انشاء,انیمیشن زنگ انشاء,خنده بازار زنگ انشاء,انشاء زنگ آخر, نویسنده : 9emozionante0 بازدید : 73 تاريخ : سه شنبه 18 آبان 1395 ساعت: 10:49

به نام خدا ديشب کليپي مي ديدم در مورد دسته اي از حيوانات که تا زمان بلوغ هرگز طبيعت را نديده بودند و بعد به يک باره در طبيعت رها شدند.به محض رهايي چنان جست و خيز کردند و خود را به دامان طبيعت انداختند که تماشايش وجد آور بود. شادي از حرکاتشان مي باريد؛ دشت و دمن را بو مي کشيدند، به زمين و آسمان بوسه مي زدند، چمن ها را در آغوش مي کشيدند و درختان را نوازش مي کردند.خيلي برايم عجيب بود؛ حيواناتي که تا آن زمان طبيعت را نديده اند و در فضايي بسته و ماشيني رشد کرده اند، چطور چنين پيوند عميقي با طبيعت دارند. گويا هميشه در طبيعت بوده و تنها مدتي آن را گم کرده اند که چنين در آغوشش مي دويدند، چرخ مي زدند، بالا و پايين مي پريدند. شايد اگر مي توانستند جيغ هم مي کشيدند! مانند کودکي که بعد از مدتي دوري، پدرش را ديده باشد.به راستي طبيعت بخشي از وجود تمام زندگان است که اگر به جفا هم از آن محروم باشند، هرگز نمي توانند از آن دل کنده و فراموشش کنند. هميشه جاي چيزي در وجود ما خالي است حالا که جاي درختان چنار و سرو و بيد را ساختمان هاي خاکستري سر به فلک کشيده پر کرده اند و آفتاب، به جاي سر خوردن از ميان باد...
ما را در سایت باد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9emozionante0 بازدید : 84 تاريخ : سه شنبه 18 آبان 1395 ساعت: 10:49

به نام خداروزهاي پر دلهره اي را مي گذرانم. با خودم حرف مي زنم، دلداري مي دهم. مسئوليت بزرگي است؛ زمان و انرژي فرزنداني را در دست دارم که قرار است آينده را به دست بگيرند. نگرانم تا مبادا ساعتي از آن را هدر دهم يا به قدر سر سوزني از اين گنجينه عظيم کم شود.انگيزه بسياري دارم و به خود اميد مي دهم: قلم بايد به دست آدم متعهد باشد. چرا چنين افرادي جرأت نوشتن ندارند تا حرف هاي خوبشان را تقسيم کنند. به بازار آشفته نشر مي انديشم و آخرين نمايشگاه کتابي که «يازده دقيقه» پائولو کوئليو را به حراج گذاشته بود.دلم را محکم مي گيرم تا تپش هاي تندش لرزه به اندامم نيندازد. من بايد بتوانم، حتي با همين دلهره اي که لازم است داشته باشم.  باد...
ما را در سایت باد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9emozionante0 بازدید : 71 تاريخ : سه شنبه 18 آبان 1395 ساعت: 10:49

به نام خداخيلي غصه مي خورم وقتي هم دوره اي هايم از جفاي کلاس هاي انشاي مدرسه  مي گويند که چيزي جز نفرت و هراس از نوشتن برايشان به يادگار نگذاشته است. دوست داشتم شدت علاقه ام به کلاس هاي انشا را برايشان شرح دهم و از اشتياقي که به نوشتن دارم بگويم اما کم تر کسي پيدا مي شود که بتواند احساسم را درک کند.يادم نمي آيد چرا و چگونه اين همه به نوشتن علاقمند شدم. کاش به ياد مي آوردم اولين تجربه نوشتنم چگونه بود. اما خوب يادم هست هميشه براي زنگ انشا لحظه شماري مي کردم خصوصا اگر موضوع آن هفته آزاد بود و هرچه دوست داشتم بر دفتر نقش زده بودم. لحظه شماري مي کردم حتي اگر معلم رياضي، بي حوصله از بار اضافه اي که بر دوشش نهاده اند، با صدايي که به سختي شنيده مي شد اعلام مي کرد هر که دوست دارد بيايد انشايش را بخواند و من با ذوق و شوق فراوان دست بلند مي کردم و با آب و تاب انشاي زيبايم را مي خواندم اما اثري از تحسين در چهره اش پيدا نمي کردم چون هيچ جمله کليشه اي ابتدا يا انتهاي انشايم نبود. لحظه شماري مي کردم حتي اگر معلم ورزش تمام زنگ انشا را از خاطرات خانوادگي اش مي گفت و بعد در سکوت اجباري ما سرش را ر باد...
ما را در سایت باد دنبال می کنید

برچسب : انشاء کلاس پنجم گفت و گو, نویسنده : 9emozionante0 بازدید : 81 تاريخ : سه شنبه 18 آبان 1395 ساعت: 10:49

به نام خداصداي باد تماشايي است وقتي بر سر و روي درختان گذر مي کند، برگ هاي خشک را مي قاپد و به گوشه اي مي کشاند تا با هم به گِرد رهايي چرخ بزنند. وقتي پرهاي پوش داده کبوترها را به هم مي ريزد و در چاله کوچک خيابان، آب تني مي کند. دست بر سر و گوش گربه ها مي کشد و لانه مورچه ها را خاک مي ريزد. کاغذهاي تبليغاتي را از ديوارها مي کند و کيسه هاي خالي را هوا مي کند. شمشادها را مي رقصاند و علف هاي کنج ديوار را به بازي مي گيرد...صداي باد تماشايي است وگرنه شنيدن هوهويي يکنواخت، لطفي ندارد. تمام زيبايي باد به تماشاي همين صحنه هاست (اگر دست از بازيگوشي بردارد و خاک به چشمانم نپاشد). باد...
ما را در سایت باد دنبال می کنید

برچسب : بادران,بادیگارد,بادران گستر,بادمجان,بادام,باداب سورت,بادران گستران,بادام زمینی,بادرنجبویه,باد صبا, نویسنده : 9emozionante0 بازدید : 87 تاريخ : سه شنبه 18 آبان 1395 ساعت: 10:49

به نام خداباز همنشين انار شده ام. دست که در دستانش مي گذارم، رنگ او را مي گيرم. دستان حنايي ام مرا به ياد مادربزرگ مي اندازد. انارها را با وسواس دانه مي کرد مبادا دانه اي جا بماند. مي گفت يکي از اين دانه ها بهشتي است، بايد همه انار را خورد. بعد پياله پياله ميانمان تقسيم مي کرد. انار را با چاشني گلپر و عطر دستان مادربزرگ مي خورديم به اميد آن يک دانه بهشتي. غافل از اين که روي زانوان بهشت جا خوش کرده ايم.انار همنشين خوبي است؛ او مي گويد من مي شنوم، من مي گويم او لبخند مي زند... با آن دانه هاي سرخ شيرينش...  باد...
ما را در سایت باد دنبال می کنید

برچسب : انار,انارگل,انار سبز,انارستان,انار شعر,انارپرس,آنارشیست,انارک,انار انار مرتضی,اناربیج, نویسنده : 9emozionante0 بازدید : 81 تاريخ : سه شنبه 18 آبان 1395 ساعت: 10:49

به نام خدامي گويند در خانه اي که بچه هست غم جايي ندارد. راست مي گويند؛ چه تصويري غم فرساتر از چهره کودکان؟ چه صدايي روح بخش تر از قهقهه شادمانه آنها؟نمي دانم در اين دنيا کاري جذاب تر از جست و خيز کردن با بچه ها پيدا مي شود؟ وقتي با آنها کوچک مي شوي فارغ از تمام تکلفات خودساخته. مي دوي، فرياد مي کشي، بالا و پايين مي پري. مي سازي و خراب مي کني. قهر مي کني و از ياد مي بري. مي بخشي و دل مي کني و هر وقت نياز داشتي زار زار گريه مي کني. صاف و زلال و پاک و روان، مثل رود.  باد...
ما را در سایت باد دنبال می کنید

برچسب : کودکي,کودکي بازيگران,کودکي بازيگران مرد ايراني,کودکي فوتباليستهاي خارجي,کودکي بازيگران مرد,کودکي خوانندگان ايراني,کودکي بازيگران ايراني,کودکي بازيگران خارجي,کودکي خوانندگان, نویسنده : 9emozionante0 بازدید : 76 تاريخ : سه شنبه 18 آبان 1395 ساعت: 10:49

به نام خدادست و پايم مي لرزد. تاب روضه ندارم. ماشين را انتهاي بالاترين خيابان پارک مي کنم تا قدري پياده روي کنم.از دور پرچم هاي سبز و سرخ را مي بينم که در انعکاس نورافکن ها به خود مي پيچند. دلم شور مي زند. قدم هايم را بلندتر برمي دارم.حالا صداي مداح واضح تر شنيده مي شود: «اَللّهُمّ اغفِرلي کُلَّ ذَنبٍ اَذنَبتُه ...»عطر اسپند که خوب بر جانم نشست بي اختيار مي ايستم: «اَللّهُمَّ اِنّى‏ وَقَفْتُ عَلى‏ بابٍ مِنْ اَبْوابِ بُيُوتِ نَبِيِّكَ، صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ الِهِ، وَقَدْ مَنَعْتَ النَّاسَ اَنْ يَدْخُلوُا اِلاَّ بِاِذْنِهِ...»قدم بعد همه دل شده ام. ميان رود روان زائران آرام آرام پيش مي روم؛ قطره قطره مي بارم.چشمم بر ضريح و دستم بر سينه مي نشيند: «اَلسَّلامُ عَلَيکَ يا اَبا عَبدِالله اَلسَّلامُ عَلَيکَ يَابنَ رَسولِ الله...»خود را به دست امواج مي سپارم؛ گرد ضريح مي گردم، بر در و ديوارش بوسه مي زنم، صورت مي سايم: «لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ الْمُصيبَةُ بِکَ عَلَيْنا... »بال مي گيرم، تا انتهاي قبّه پ باد...
ما را در سایت باد دنبال می کنید

برچسب : روضه,روضه خوانی,روضه کافی,روضه افغانی,روضه ترکی,روضه کافی mp3,روضه مبارکه,روضه محرم,روضه سوزناک, نویسنده : 9emozionante0 بازدید : 81 تاريخ : سه شنبه 18 آبان 1395 ساعت: 10:48